گردن افکندن (زِ / زِ عَ کَ دَ) گردن زدن، مطیع بودن. تسلیم گشتن. فرمانبرداری کردن: که ما شاه را چاکر و بنده ایم همان باژ را گردن افکنده ایم. فردوسی ادامه... گردن زدن، مطیع بودن. تسلیم گشتن. فرمانبرداری کردن: که ما شاه را چاکر و بنده ایم همان باژ را گردن افکنده ایم. فردوسی لغت نامه دهخدا
گردن افکندن گردن زدن، مطیع بودن فرمانبردار بودن: که ما شاه را چاکر و بنده ایم همان باژ را گردن افکنده ایم ادامه... گردن زدن، مطیع بودن فرمانبردار بودن: که ما شاه را چاکر و بنده ایم همان باژ را گردن افکنده ایم فرهنگ لغت هوشیار