جدول جو
جدول جو

معنی گردن افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

گردن افکندن
(زِ / زِ عَ کَ دَ)
گردن زدن، مطیع بودن. تسلیم گشتن. فرمانبرداری کردن:
که ما شاه را چاکر و بنده ایم
همان باژ را گردن افکنده ایم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
گردن افکندن
گردن زدن، مطیع بودن فرمانبردار بودن: که ما شاه را چاکر و بنده ایم همان باژ را گردن افکنده ایم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طِ خوا / خا شُ دَ)
کنایه از چهارزانو و مربع نشستن باشد. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ)
مشکل کردن. سخت کردن کاری را
لغت نامه دهخدا
(سُ رَ نِ / نَ دَ)
رسوب کردن شراب و سرکه و آب لیمو و جز آن. ته نشین شدن دردی شراب و غیره. لرت افکندن
لغت نامه دهخدا
ایجاد گره کردن، مشکل کردن امری را سخت کردن کاری را یا گره افکندن بر دل. غمگین ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لرد افکندن
تصویر لرد افکندن
لرت افکندن
فرهنگ لغت هوشیار